آشنایی من با شخصیت حسن صباح بر میگرده به کتابی از پل آمیر به نام "خداوند الموت"سالها پیش بود که این کتاب رو خوندم و با نثر روان و شیوای کتاب همراه با تصویر پردازی های زیبای ذبیح الله منصوری مترجم این کتاب در ذهنم تصویر سازی می کردم و فصل به فصل جلو میرفتتم و خودم رو در کنار شخصیت های تاریخی این رمان تاریخی می دیدم به صورتی که زمانی که به الموت رسیدم چیزی برایم ناشناخته نبود و انگار قبلا در اونجا بودم!!!!
و امروز هم سفری دوباره داریم به الموت همراه با عکس هایی که من از اونجا تهیه کردم به همراه یکسری تصاویر که به دلیل امکانات محدودی که داشتم نتونستم تهیه کنم و اونها رو از اینترنت تهیه کردم به همراه یکسری توضیحات.
اما چون میدونم که خیلی ها به مطالعه خیلی علاقه دارن و راجع به این شخصیت چیزی ندونن و تا بحال کتابی نخونده باشن یه توضیح مختصر میدم که متن براشون خیلی خسته کننده نباشه بعد اگر براشون جالب اومد برای اطلاعات بیشتر ارجاعشون میدم به کتابهایی که در دنباله ذکر خواهم کرد.
حسن صباح که بود و چه کرد؟
راجع به حسن صباح همانطور که در ادامه هم خواهم گفت بسیار افسانه ها گفتند و نوشه اند که هیچ منبع تاریخی در رابطش وجود نداره من اون چیزی رو که راجع به حسن صباح ذکر می کنم علاوه بر کتبی که ذکر خواهم کرد از مردمی که در ماشین با اونها در راه الموت هم سفر بودم شنیده ام که گفتن و خوندن اونها خالی از لطف نیست.
حسن صباح رهبر فرقه اسماعیلی در زمان سلجوقیان در ایران بود.
اسماعیلیان مسلمانان شیعه مذهبی هستند که پیرو اسماعیل فرزند امام جعفر صادق هستند و بر این باورند که امامت پس از امام ششم شیعیان امام جعفر صادق به فرزند بزرگش اسماعیل می رسد و امامت پس از آن از فرزندان اسماعیل ادامه پیدا می کند نه از امام هفتم شیعیان اثنی عشری امام کاظمٌٍ،در صورتی که شیعیان اثنی عشری اسماعیل را که فرزند بزرگ امام جعفر صادق است را فردی دائم الخمر و مرتد می داند که در زمان حیات امام صادق امامت از او صلب شده،اسماعیلیان امروزه در هندوستان ، اروپا و امریکا ساکن هستند و امام فرقه شون در انگلستان ساکن هست که جزو صد نفر افراد ثروتمند انگلستان هست.
اسماعیلیان در ایران هم زمان با سامانیان قدرت گرفتند و به نشر عقایدشون پرداختن اونها رو در سالها و دوران متمادی با نام های بسیار معرفی کرده اند به طوری که سلجوقیان و مخالفانشان آنان را ملاحده و پس از سده سوم قمری آنان را قرامطه و اعراب آنان را باطنیان می خواندند زیرا اسماعیلیان بر این باورند که احکام را باید از باطن کلام خدا استخراج کرد نه از ظاهر کلام خدا در قرآن.
جریان اسماعیلیه از مصر و دربار خلفای فاطمی مصر آغاز شد اسماعیلیان سالها اندیشه اسماعیلی و خلیفههای فاطمی را تبلیغ میکردند. مرکز این تبلیغات در ایران بیشتر ری، فرارود و خراسان بود. در سده ۴ کار مبلغان اسماعیلی بالا گرفت و بسیاری از بزرگان سامانی به اونها پیوستند که بزرگترینشون امیر نصر سامانی بود که با انقراض سامانیان اسماعیلیان هم به مشکل برخوردند.
در زمان سلجوقیان حسن صباح در ایران رهبری اسماعیلیان را به دست گرفت. مرکز تبلیغ و مقاومتش را در کوهها و دژهای کوهستانی قرار داد و خودش در دژ افسانهای الموت آشیان گرفت. پس از استحکام قدرتش از مصر برید و جداگانه و مستقل به دعوت پرداخت. این دوران،دوران اوج اسماعیلیان بود. حسن صباح برای پیشبرد آرمانهای اسماعیلی دست به یک رشته ترورها زد که مهمترینش ترور خواجه نظامالملک وزیر سنی مذهب دربار سلجوقی بود.
پس از مرگ حسن صباح جانشینانش راه نبرد با خاندانهای ترک چیره بر ایران(سلجوقیان و خوارزمشاهیان) را ادامه دادند تا اینکه با حمله مغولها به ایران به ناچار با سلطان جلالالدین خوارزمشاه در یک سنگر در برابر مغولان قرار گرفتند ولی سر انجام خورشاه آخرین رهبر اسماعیلیان الموت در سال ۶۵۱ در برابر هلاکوخان شکست خورد و پس از آن به دست مغولها کشته شد. مغولان دژها را یکی پس از دیگر فتح کردند و دست به کشتار بزرگی از اسماعیلیان زدند. از این پس اسماعیلیان مقاومت را در دژهای شام و لبنان ادامه دادند.
از مشهورترین افراد اسماعیلی می توان به ناصر خسرو اشاره کرد که در دوران سامانیان بزرگترین مبلغ این مذهب بود.
اما افسانه هایی که از حسن صباح!!!
نقل شده که زمانی که حسن صباح می خواسته قلعه بسازه جاهای بسیاری رو می گرده و با ساکنین اون منطقه صحبت می کرده وقتی به منطقه الموت میرسه به چند نفر کشاورز بر میخوره که باری سنگین به دوششون بوده و از آغاز گفتگو تا پایان حتی در موقع خستگی گرفتن و ایستادن بار رو زمین نمیزاشتن!!! و با مشاهده این صحنه به این نکته پی برد که ساکنان آن خطه مردمی بسیار ساده هستند و می توان به راحتی بر آنها چیره شد،به همین سبب به سوی ریش سفید یا خان آن محل (الموت)رفت و از او زمینی به اندازه ی چرم گاو درخواست کرد و برای آن زمین بهای بسیاری نیز پیشنهاد کرد و به دلیل که فرد علاوه بر سادگی طمع کار نیز بود پذیرفت و زمین را به حسن صباح فروخت،حسن صباح چرم را به صورت رشته بسیار باریک در آورد و به دور روستا کشید بنابر این او مالک کل الموت گردید.
در نقلی دیگر آمده حسن صباح پس از تسلط بر الموت برای آنکه افراد زیرک آنجا را شناسایی کند که مانع پیشرفت کارهای او نشوند به هر یک از ساکنین یک گوسفند داد و به آنها گفت این گوسفندها از آن شما به شرطی که پس از یک سال گوسفندان نه چاق شوند و نه لاغر؟؟؟؟؟
همه پذیرفتند اما پس از یک سال گوسفندان یا فربه شده بودند و یا نحیف به جز گوسفندان سه برادر؛ از آنها رمز موفقیتشان در کار را پرسید و آنها گفتند که به گوسفندان علوفه دادند تا چاق شوند و زمانی که گوسفندان چاق شدند به آنها گرگ نشان می دادند و چون گوسفندان می ترسیدند لاغر می شدند پس این شد که در یک سال نه فربه شدند و نه نحیف و چون حسن صباح دریافت که آن سه برادر افرادی زیرکند به همین دلیل آن سه را کشت.
در نقلی دیگر راجع به سیاست تسخیر قلاع اسماعیلی آمده حسن صباح داخل قلعه می شده و سپس گروه گروه از اسماعیلیان را داخل قلعه می آورده و پس از یک سال با یک کودتا بدون جنگ و خون ریزی قلعه را از صاحبان اصلی آن غصب می نموده.
نقل دیگر وجود حوض اسید است که در آن حوض علاوه بر مخالفان اسماعیلیان جسد خود حسن صباح نیز انداخته شده و از بین رفته.
بهشت حشاشین نیز از دیگر افسانه هایی است که به اسماعیلیان نسبت می دادند به دلیل آنکه اسماعیلیان ایران تنها گروه بزرگی بودند که مخارجشان از فروش دارو حاصل می آمده و حرفه اصلی آنها تهیه و فروش داروهای گیاهی بوده به آنها حشاشین یا دارو فروش می گفتند بعد ها مردم به این باور شدند که آنها در قلاعشان بهشتی ساخته اند و دایم در حال حشیش کشیدن و عیاشی هستند.
و آخرین افسانه هم گنج افسانه ای اسماعیلیان است که تا به حال پیدا نشده.
آنچه که باید راجع به قلعه الموت دانست.
قلعه الموت قلعه ای است که قبل از دوران حسن صباح وجود داشته و در دست علویان بوده و علویان در آن به تمرین و آموزش نظامی می پرداختند و پس از اسماعیلیان نیز در زمانهای متمادی از جمله صفویان با کاربری کاروانسرا مورد استفاده قرار می گرفته و به خاطر بسیاری از مسائل از جمله از بین رفتن یا ریخته شدن آوار بر روی بنای قبل روی آن ابنیه قبلی بنای دیگری ساخته شده،ابنیه دوره صفویه از آجر و ساروج است و ابنیه دوره سلجوقی از سنگ و ساروج.
الموت دو معنی متفاوت دارد یکی به معنی آشیان عقاب که در اصل داله به معنی عقاب و موت به معنی آشیان است و دلیل این نام گذاری ارتفاع بلند کوهی است که قلعه بر فراز آن قرار دارد که به مرور زمان داله موت به الموت تغییر پیدا کرده اما ان معنی دیگر اله به معنای شیب تند یا بلندای تند و موت به معنای مرگ است یعنی بلندای مرگ آور یا سراشیبی مرگ آور و دلیل آن شیب تند کوه است جالب آنکه این قلعه یک راه عبور بیشتر ندارد و اطراف آن صعب العبور یا غیر قابل عبور است به صورتی که مغولان تا سالیان سال توانایی فتح قلعه را نداشتند و دلیل تسلیم اسماعیلیان محاصره طولانی مدت قلعه بوده.
حسن صباح علاوه بر ایجاد آب انبار در این مکان برای تامین آب شرب یک باغ انگور یا تاکستان نیز بر فراز کوه ایجاد کرده و دلیل آن این است که درختان تاک یا انگور،بادام و هلو از جمله درختانی هستند که نیاز چندانی به آب ندارند.
در آخر نیز حسن صباح توسط زهری که در ماست او به نام زهر جوزجابلسا که توسط ترکان خاتون ملکه زیبا و سوگلی شاه سلجوقی تهیه و به واسطه ی یکی از فداییان اسماعیلی در ماست حسن صباح ریخته می شود و وی به دلیل مسمومیت شدید جان می سپاردٍ،طبق وصیت حسن صباح جسد او را می سوزانند و گرد آن را در رودخانه ی پایین قلعه می پاشند تا جسدش هیچ گاه به دست مخالفانش نرسد ، حسن صباح و شیوه ی سیاست مداری او اکنون نیز جزو اسطوره های فرقه های فراماسیونی است.
(فداییان اسماعیلی افراد داوطلبی بودند که به میل خود اخته می شدند(عضو مرادنگی یا نره گی آنها از بین می رفت به طوری که نه توانایی بارور ساختن زنی را داشتند و نه توانایی عاشق شدن و دل باختن به زنی را داشتند) و پس از آن به تمرین های نظامی برای مواقع ضروری مانند ترور شخصیت های مهم مخالف اسماعیلیان می پرداختند.)
این مطالب از کتاب خداوند الموت و تاریخ کامل اسماعیلیان که قبلا خوانده بودم نوشته شد هر چند که علاقه مندان با یک سرچ در اینترنت و با صرف وقت به مطالب بیشتری دسترسی پیدا کنند.
جاده الموت - لامان
زن روستایی
پیرمرد روستایی که در طول مسیر در کنار جاده دیدمش
قبل از رسیدن به قلعه باید از این دره عبور کرد هر چند از ابتدا بین این دره پل وجود داشته اما زمان جنگ و مواقعی
که اسماعیلیان احساس خطر می کردند پل ارتباطی رو از بین می بردند.
مغولها برای رسیدن به طرف دیگر دره از افرادی به نام دراز دست استفاده کردند و با سختی بسیار از دره عبور کردند.
دیده بانی دوربر خانه